به چشمانت عادت کرده بودم با دستانت رفاقت ، نمی آیی تو امشب به خوابم کاش دیروز دل سیری نگاهت کرده بودم . کاش دوست داشتن فرستادنی بود تا از راه دور تقدیمت می کردم . گذاردهمه ساعت دارند و همه ساعت ها بی خیال غم و اندوه من و ماست ، چرا ؟ من که بیزارم از این ثانیه ها ، که فقط وقت نگه دار غم ما و شماست ، راستی ساعتی بی غم ساعت بودن چه صفایی دارد ! درد غریبیست تنهایی و بی کسی ، امان از دلی که دلبر ندارد . آدم تنها خیلی زود دستش را در دست هر آنکه با او روبرو شود می گذارد شعر عاشقانه در حساب عشق یک به اضافه ی یکی برابر است با همه چیز و دو منهای یک برابر با هیچ . زود گذشت لحظه هایی که بودم با تو / توی قلبم نمی تونه کسی پر کنه جاتو . به آسمون سپردم چشم از تو بر نداره / مراقب تو باشه سرت بلا نباره / تا تو نخوای نتابه ، دلت گرفت بباره / همیشه با تو باشه ، تو رو تنها نذاره .
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.